ابوالقاسم عارف قزوینی تصنیفساز، موسیقیدان و شاعر مشهور انقلابی در سال 1259 در قزوین به دنیا آمد. پدرش، ملا هادی و شغلش وکیل دعاوی بود. عارف خواندن و نوشتن و مقدمات عربی، یعنی صرف و نحو را در مکتب فرا گرفت و سپس حسن خط را نزد سه نفر از خوشنویسان معروف قزوین و موسیقی را پیش حاجی صادق خرازی آموخت. از آنجا که عارف صدای خوبی داشت، پدرش به فکر افتاد که او را روضه خان کند و او را به میرزا حسن واعظ سپردند. از این پس، تا دو سه سال، عارف پای منبر میرزا حسن واعظ نوحه خواند.
عارف در سال ۱۲۷۷ به تهران آمد و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدین شاه خواست او را در ردیف فراش خلوتها درآورد. اما عارف به قزوین بازگشت. در زمان آغاز ۲۳ سالگی عارف قزوینی، زمزمه مشروطیت بلند شده بود عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد و پس از استبداد صغیر در مطبوعات نوشتههای انتقادی منتشر میکرد.
عارف شهرت و ارزش هنریاش را مدیون تصنیفهای زیبا و موفق خود است. این نوع از شعر را که کامل کنندهاش میرزا علی اکبرخان شیدا بود، عارف چنان با مهارت و زیبایی میسرود که میتوان این نوع از شعر را مختص عارف دانست. عارف به این نوع شعر، صورتی شاعرانه داد. عارف اولین کسی است که پی به اهمیت تصنیف برای تربیت اخلاقی و به وجود آوردن حس وطنپرستی و ترویج زبان و اشاعه آرمان و عقیدهای خاص در جامعه پی برد و از آن استفادهای شایان کرد.
او در طول زندگی خود بارها برای اعتلای وطن خواند و سعی کرد در کنار کسانی بایستد که دغدغه آزادی و وطن داشتند اما هر بار سرخورده شد . از دوستان نزدیک عارف کلنل محمدتقی خان پسیان بود که بعد از کشته شدنش عارف در بهت و اندوه بسیار فرو رفت و کنج عزلت گزید. بعد از نخست وزیری رضاخان سردار سپه نور امیدی در دلش زنده شد اما دیری نپایید و در آن زمان هم مورد غضب قرار گرفت و به همدان تبعید شد و تمام عمرش را در جایی دورافتاده در آن شهر، در نهایت فقر و تنگدستی زندگی کرد.
از او ترانه ها و تصنیفهای بسیاری بر جای مانده است که از آن جمله می توان به: ای امان از فراقت امان، نمیدانم چه در پیمانه کردی، نکنم اگر چاره دل هرجایی را، دیدم صنمی، سرو قدی، روی چو ماهی، ترک چشمش ار فتنه کرد راست و بسیاری تصانیف دیگر اشاره کرد. اما مشهورترین ترانه او تصنیف “از خون جوانان وطن لاله دمیده (آواز دشتی)” است.
سرانجام عارف قزوینی، شاعر ملی که اواخر عمرش را در نهایت حسرت و اندوه سپری کرده بود در سال ۱۳۱۲ در 52 سالگی در همدان درگذشت. گویند آخرین بیتی که با خود زمزمه می کرد این بود :
ستایش مر آن ایزد تابناک که پاک آمدم پاک رفتم به خاک